گفتگو با خدا

!!! عاشیقیزم

عاشق و دوستار همه و همه ام

 

خوابیده بودم ...

 

در خواب کتاب گذشته ام را باز کردم و روزهای سپری شده ی عمرم را برگ به برگ مرور کردم . به هر روزی که نگاه می کردم در کنارش دو جفت جای پا دیده می شد . یکی مال من و یکی مال خدا ...

 

جلوتر می رفتم و روزهای سپری شده ام را می دیدم . خاطرات خوب ٬ خاطرات بد ٬ زیبایی ها ٬ لبخندها ٬ شیرینی ها ٬ مصیبت ها و ... همه و همه را می دیدم ...

اما دیدم در کنار بعضی برگ ها فقط یک جفت جای پا هست . نگاه که کردم همه سخت ترین روزهای زندگیم بودند . روزهای همراه با تلخی ها ٬ ترس ها ٬ دردها و بیچارگی ها ...


با ناراحتی به خدا گفتم : روز اول تو به من قول دادی که هیچ وقت تنهایم نمی گذاری ! هیچ وقت مرا به حال خود رها نمی کنی و من با این اعتماد پذیرفتم که زندگی کنم ...


چگونه ؟ چگونه در این سخت ترین روزهای زندگی توانستی مرا با رنج ها و مصیبت ها و دردمندی ها تنها رها کنی ؟ چگونه ؟

 

خداوند مهربانانه مرا نگاه کرد ... 


لبخندی زد ... 


و گفت : ای بنده ام ! من به تو قول داده ام که همراهت خواهم بود در شب و روز ٬ در تلخی و شیرینی ٬ در غم و شادی ٬ در گرفتاری و خوشبختی و ...


من به عهد خود وفا کرده ام ... 


هرگز تو را تنها نگذاشته ام ٬ هرگز تو را به حال خود رها نکرده ام ...


حتی برای یک لحظه ! 


 

آن جای پا که در آن روزهای سخت می بینی ٬ جای پای من است که تو را به دوش می کشیدم ... 

 



نظرات شما عزیزان:

صدف
ساعت12:03---28 تير 1390
سیلام خوفی؟ وبلاگت حرف نداره...من لینکوندمت تو هم مارو بلینکیا!

صدف
ساعت12:03---28 تير 1390
سیلام خوفی؟ وبلاگت حرف نداره...من لینکوندمت تو هم مارو بلینکیا!

lovelorn
ساعت8:58---18 تير 1390
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت
منتظــــــــــــــــــــــــ ـــــرتـــــــــــم


آدم زمینی
ساعت23:10---17 تير 1390
دوست خوب و عزیزم سلام
مطلبت مثل همیشه زیبا و تاثیر گذاره .ممنون
میخوام یه پیشنهادی بهت بدم
میخوام خواهش کنم وقتی آپ جدید میگذاری فقط چند جمله ازش برام تو نظرات بگذار تا مطلع بشم و خوندن کل مطلب تو وبلاگ زیبای خودت برام تازگی و جذابیت و لذت بیشتری داشته باشه


H_Darkness
ساعت0:19---17 تير 1390
تا که بودیم نبودیم کسی

کشت ما را غم بی هم نفسی

تا که رفتیم همه یار شدند

خفتیم و همه بیدار شدند

قدر آیینه بدانید چو هست

نه در آن روز که افتاد و شکست. . .
.
.
.
.
.
برگ از درخت خسته میشه...پاییز همش بهونست...


نسيبه
ساعت18:03---16 تير 1390


«داداش! یکی دو تا کتاب بهم میدی؟»



نمیدانم کی نصیحتش کرده بود که یک دفعه عاشق کتابخوانی شده بود.



«هر کدوم از کتابا رو که به دردت میخوره بردار».



رفت جلوی کتابخانه من و یکی دو تا کتاب نسبتاً قطور برداشت. اما به سن و سالش نمیخورد. تشکر کرد و رفت بیرون.

میدانستم به دردش نمیخورد و آنها را برمیگرداند. چند دقیقه بعد، بلند شدم و با اشتیاق، دو سه کتاب که به سنش میخورد را جدا کردم و برایش بردم.



توی اتاقش نبود ... دیدم توی آشپزخانه است. کتابها را گذاشته روی صندلی و رفته روی کتابها تا برسد به ظرف شكلات خوري


ایلار
ساعت14:19---16 تير 1390
ر بوی نارنجی پیراهنت



تاب می‌خورم



بی‌تاب می‌شوم



و دنبال دست‌هایت می‌گردم



در جیب‌هایم



می‌ترسم گمت کرده باشم در خیابان



به پشت سر بر می‌گردم



و از تنهایی خودم وحشت می‌کنم



بی تو زندگی کنم



یا بمیرم؟



نمی‌دانم تا کی دوستم داری



هرجا که باشد



باشد



هرجا تمام شد



اسمش را می‌گذارم



آخر خط من



باشد؟


بی تو زندگی کنم



یا بميرم؟


همین که باشی





همین که نگاهت ‌کنم



مست می‌شوم



خودم را می‌آویزم به شانه‌ء تو



با تو بمیرم



یا بخندم؟


آوای خسته (هانیه)
ساعت13:20---16 تير 1390

و نحن اقرب الیه من حبل الورید



گویند روزی ماهیان دریا جلسه ای تشکیل دادند و گفتند:



ما سالها است این حکایت را می شنویم که آب مایه حیات است .



اما هرگز آب را ندیده ایم .



اخیرا شنیده ایم در فلان نقطه از دریا، ماهی دانائی که آب را دیده ،



زندگی می کند. پس باید نزد او برویم تا آب را به ما نشان دهد.



هنگامی که ماهیان به او رسیدند، از او خواستند آب را به آنها بنمایاند.


ماهی دانا گفت : شما چیزی غیر از آب به من نشان دهید تا من آب را به شما نشان دهم .



این مثلی است برای کسانی که قائل به مبداء و معاد نیستند و می گویند:



اگر خدائی هست ، پس چرا او را نمی بینیم ؟



غافل از اینکه خالق جهان همه جا هست .چشم بصیرت می خواهد



تا به آثار او بنگرد و خالق جهان را در هر چیز مشاهده نماید.



چنانکه امیرمؤ منان فرمود:



ما راءیت شیئا الا و راءیت الله قبله و بعده و معه



هیچ چیزی را ندیدم مگر اینکه قبل از آن و بعد از آن و با آن خدا را دیدم .



سالها دل طلب جام جم از ما می کرد



و نحن اقرب الیه من حبل الورید



خدا از رگ گردن به انسان نزدیکتر است .دوست نزدیکتر از من به من است






شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید:



اءرایت الله حین عبدته ؟ آیا خدائی را که می پرستی می بینی ؟



فرمود: انی لم اعبد ربا لم اره



من خدائی را که نبینم عبادت نمی کنم .



پرسید: چگونه او را می بینی ؟



فرمود: چشمها او را نمی بیند، لکن قلبها او را می بیند







asm
ساعت10:30---16 تير 1390


بشار
ساعت8:31---16 تير 1390

آغوش خدا
خوابي ديدم . خواب ديدم كه در ساحل با خدا قدم مي زنم و بر پهنه آسمان
صحنه هائي از زندگيم برق مي زند . در هر صحنه دو جفت پا روي شن ها ديدم . يكي
متعلق به من و ديگري متعلق به خدا . وقتي آخرين صحنه در مقابلم برق زد به پشت
سر و به جاي پاهاي روي شن نگاه كردم . متوجه شدم كه چندين بار در طول مسير
زندگيم فقط يك جفت پا روي شن بوده است و متوجه شدم كه اين در سخت ترين
دوران زندگيم بوده است . اين واقعا ناراحت كننده بود و درباره اش از خدا سئوال كردم ...
خدايا تو گفتي ٬ اگر به دنبال تو بيايم در تمام راه با من خواهي بود ولي ديدم در
سخت ترين دوران فقط يك جفت جاي پا وجود داشت . نمي فهمم چرا هنگامي كه
بيش از هر وقت ديگري به تو نياز داشتم مرا تنها گذاشتي ؟
خدا پاسخ داد : بنده بسيار عزيزم ! من هميشه در كنارت هستم و تنهايت نخواهم
گذاشت .
اگر در آزمونها و رنجها يك جفت جاي پا ديدي زماني بود كه تو را در آغوشم
حمل مي كردم ...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 16 / 4 / 1390برچسب:,ساعت 8:10 توسط بشار|


آخرين مطالب
» سلام عزیزان
» گل صداقت
» دنیا
» دیدار
» عشق
» عیب کار
» محرم اسرار بودن قابلیت می خواهد ...
» آسمان آبی
» یلدا
» چه حاصل
» بیچاره عاشیق
» جاده های عشق
» غروب
» و خدا زن را آفرید ...
» بیایید جواب تصدیق دعاهایمان را بفرستیم !!!
» ایام سوگ و ماتم سیدالشهدا تسلیت باد
» صوفی و خرش
» چه چیزی با ارزش تر است ؟
» بنام الله ...
» اول محرم هزار و چهار صد و سی و سه

Design By : Pichak